دی 96
تا سی و دو ماهگی اولین روز این ماه با عمو و عمه رفتیم تفریح که واقعا هوا عالی بود و حسابی بهمون خوش گذشت اوایل این ماه تولد پدر عزیزم بود که طبق معمول مهمان بودیم و حسابی تو تولد شیطونی کردی و دست تو کیک کردی و شمع رو فوت کردی و کادوها رو باز کردی و تا لباسای پدرجون رو نپوشیدی رضایت ندادی، پدر جون کلی واست خوشحالی کرد هر روز کارات شیرین تر میشه عزیزم شب جمعه اولین هفته هم مهمان پدر جون و مامانی رفتیم طاق بستان که اتفاقی عمه رو دیدیم و کلی با بچه ها بازی کردی و کباب (اَباب) خوردی. خدا رو شکر حالت کاملا خوب شده و دیگه خبری از مریضی نیست، صبح ها که ما میریم سرکار و با وجود حجم کاری بالا و خسته کننده سعی میکنم وق...